">
دانلود فیلم ایرانی به نام رفتن
Download Film called Parting
دانلود فیلم Parting
دانلود فیلم با لینک مستقیم
نام فیلم : رفتن
ژانر : اجتماعی ، ،
کارگردان : نوید محمودی
نویسنده : جمشید محمودی
بازیگران : رضا احمدی ، فرشته حسینی ، بهرنگ علو،نازنین بیاتی ، مسعود میرطاهری ، افشین اخلاقی ، سینا سهیلی ، محفوظ محمودی
محصول کشور : ایران
سال تولید : ۱۳۹۵
زبان : فارسی
کیفیت : بالا
خلاصه داستان :«رفتن» قصه عشقی که از همه چیز غیر از معشوق رنج می بیند؛ «رفتن» قصه درد است، درد خانه به دوشی، درد مهاجرت
برادران محمودی در «چند متر مکعب عشق» به وضوح مشکلات معیشتی مهاجران افغان را در بستری عاشقانه به تصویر کشیدند و این موضوع را به عنوان دغدغه مهم خودشان مطرح کردند، البته که در «چند متر مکعب عشق» پیرنگ عشقی داستان بر هر موضوع دیگری ارجحیت داشت و در نهایت نیز همان عشق تعیین کننده هر اتفاق دیگری بود. اما این بار برادران محمودی در نقش برادران داردنه ظاهر شدند و فیلمی مختص و ویژه مهاجران ساختهاند، آنها مانند داردنهها که سالهای سال است در حال پرداختن به موضوع مهاجران هستند، این بار با سر و شکلی تازه تر و پختگی بیشتر نسبت به اثر پیشین خود، روایتی را از مهاجرین افغان و البته داستان یک عشق به تصویر کشیدهاند. دوربین آنها در زمانهایی بیشتر شبیه به دادردنهها و نوع نگاه آنها به این مساله مانند دادردنهها بدون اضافه گویی و وقت تلف کردن است.
شروع فیلم با کلوزآپی روی صورت شخصیت اصلی و رفت و برگشتهای مداوم بین این کلوزآپ و مسیر پیش رو و صدای شخصی که در حال راهنمایی کردن مهاجرین است، حرکتی هوشمندانه و البته آرتیستیک است که هر بینندهای را سر شوق میآورد. بلافاصله پس از این صحنه، فیلم وارد داستان اصلی خود میشود و سفر شخصیت اصلی را نیز آغاز میکند. تیتراژ آغازین فیلم که از نقطه نگاه شخصیت اصلی و از درون موتورخانه اتوبوس بین راهی تصویر شده در ادامه طرح ابتدایی فیلم، حرکت هوشمندانه دیگری از محمودیهاست. پس از اینکه شخصیت اصلی داستان وارد شهر تهران میشود و با نامزد خود دیدار میکند و با توجه به صحبتهای آغازین فیلم، تشخیص اینکه «رفتن» در ادامه نمایش تلاش این دو جوان برای مهاجرت از یک کشور غریب به کشور غریب دیگری است، چندان کار سختی به نظر نمیرسد، و هر چه که فیلم در ادامه نمایش دهد در راستای این تلاش و سختیهای این اتفاق است.
بر خلاف «چند متر مکعب عشق» این بار برادران محمودی در نمایش بخش عاشقانه داستانشان کمی محافظه کارانه عمل کرده و دیگر چندان به جزئیات این عشق نپرداختهاند و در عوض به نمایش مصائب عشق در غربت و مهاجرت پرداختهاند. دو شخصیت اصلی فیلم که با یکدیگر نامزد هستند و قصد مهاجرت دارند، از لحظهای که تصمیم به نهایی کردن کارهایشان میگیرند در حال رفت و آمد هستند و دوربین بی قرار فیلم هم به طور مداوم آنها را همراهی میکند. برادران محمودی در انتقال حس شخصیتها و ایجاد حس اضطراب برای بیننده که هم پا با شخصیتهای فیلم ایجاد میشود، موفق هستند. در واقع نوع اتفاقی که در فیلم رقم میخورد نیز ناقل چیزی جز همین اضطراب، درماندگی و بی قراری نیست. بازی دو بازیگر اصلی فیلم به اندازه و خوب است و شخصیتهای آنها به درستی پرداخت شدهاند و به اندازه نیاز از ویژگیها و زندگی آنها در فیلم سخن گفته میشود. بردران محمودی موضوع و دغدغه اصلیشان را آن قدر پر رنگ کردهاند که تمام اتفاقات و کنشهای دیگر در پس این دغدغه اصلی قرار گرفتهاند، فیلمنامه خوبی که جمشید محمودی نوشته است باعث میشود تا سیر اتفاقات و صحنهها طوری رقم بخورند که بیننده لحظهای به چیزی به جز مهاجرت دو شخصیت اصلی قصه فکر نکند و این اتفاق مهمترین اتفاقی است که در فیلمنامه و فیلم رخ میدهد.
تلاش نوید محمودی در هر چه زیباتر کردن و در عین حال ساده تر کردن صحنهها تلاش قابل تحسینی است، او به اندازه دوربینش را جابجا میکند و قابهای مناسبی را برای نمایش اتفاقات انتخاب کرده است، گرچه که در زمانهایی از فیلم چند صحنه اضافی و یا شاید قابهایی بدون منطق در فیلم حضور داشته باشند، اما در کلیت فیلم، محمودی موفق میشود تا تصاویر خوبی را به بیننده عرضه نماید. شاخص ترین صحنه فیلم برای من صحنهای است که شخصیت اصلی فیلم به همراه دوستش سوار بر موتور راهی جایی میشوند تا پولی تهیه کنند، دوربین همگام با حرکت موتور تراول میکند و این دو را در حال حرکت نمایش میدهد، لحظهای کوتاه دوربین از موتور پیشی میگیرد و این دو از قاب خارج میشوند، و پس از ورود موتور به صحنه شخصیت اصلی فیلم سوار بر موتور نیست، و در چهره دوست او حسی از پیشمانی و نارضایتی وجود دارد، صحنه بعد از این اتفاق صحنهای است که نشان میدهد شخصیت اصلی قصه در حال کتک خوردن بوده است. این طراحی جذاب و پیاده سازی جذاب تر آن توسط محمودی میتواند یکی از هنری ترین صحنههای امسال سینمای ما باشد، صحنهای که در عین موجز بودن، بسیار گیرا و دیدنی است. ( استیون اسپیلبرگ در فیلم اسب جنگی چنین کاری را انجام داده بود، سربازی سوار بر اسب به سمت ارتش دشمن در حال حرکت بود و صحنه مدام بین سرباز و دشمن اسلحه به دست جا به جا میشود و در یک لحظه دشمن گلولهای شلیک میکند و صحنه عوض میشود، اسب سرباز بدون سوار وارد قاب دوربین شده و خبر از مرگ او میدهد).
فیلم در زمانهایی دچار مشکل در بیان منظورش میشود و همین موضوع باعث کمتر شدن میزان اثر گذاری آن خواهد شد، به عنوان مثال صحنههای حضور دو شخصیت اصلی در گاراژ و صحبت با شخصی که مسئول رد کردن آنها از مرز است کمی دچار افت نسبت به سایر دقایق فیلم است و بی دلیل آن قدر ادامه پیدا میکند و در عین حال بازی بد بازیگران را نیز با خود به همراه میآورد یا صحنهای که دو شخصیت اصلی وارد ساختمان در حال ساخت میشوند و به دنبال دوست خود هستند، و در پی آن خبر مرگ یکی از هموطنان خود که در حال مهاجرت غیر قانونی بوده را میشنوند به هیچ وجه خوب طراحی و پیاده سازی نشده و گویی قسمتی جدا از تمام لحظات فیلم است.هم حضور شخصیتهای دیگر در آنجا اضافی است و هم نوع گفته شدن و شنیده شدن خبر کاملا دم دستی و سطحی به نظر میرسد.
«رفتن» در بیان یک دغدغه مهم و قابل لمس موفق است، حس شخصیتها را به خوبی منتقل میکند و در عین حالی که مشکلات مهاجران را به طور موجز و بدون اضافه گویی بیان میکند، داستان یک عشق را نیز به تصویر میکشد، عشقی که برای بقا باید به جدایی کشیده شود و رفتن بهترین راه برای این بقاست.
رفتن همان حرکتی است که فرد در پی آمال و آرزوهای خود می کند. رفتن از سر استیصال و یا بلندپروازی حرکتی است به سوی مسیری که می تواند آن مسیر یک طرفه باشد. ما در «رفتن» با همین مسیر رو به رو هستیم. زوج جوانی که رهایی خود از مصیبتها و بدبختیها را در رفتن می بینند. آنها در فضایی گسسته و جدا شده از هویت و تاریخ سرزمین خود به دنبال جایی برای نفس کشیدن هستند.
ما با دیدن «رفتن» ساخته نوید محمودی که به تازگی در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمده در وهله اول دچار همراهی می شویم اما باید به این نکته پی برد که این فیلم کالبد شکافی کسانی است که مهاجرت می کنند. زوج افغانستانی که برای زندگی بهتر و فرار از تمامی مصیبتهایی که بر سرشان آوار شده به دنبال رهایی هستند. اما مسیر پرسنگلاخ آنها چیزی جز نشان دادن خلاء های اخلاقی، عاطفی و انسانی است. «رفتن» با ارائه تصویری بلوری از زشتی های اطراف ما، آنها را به خوبی نشان داده است. گویی ما هم در رفتن آنها سهیم هستیم و آنها نیستند که می روند ما هم با آنها می رویم. ما و آنها دو روی یک فلاکت هستیم.
پسری در کشوری جنگ زده و پر از مصیبت، با مکافات خود را به ایران می رساند تا با دختری که دوستش دارد به سوی اروپا رود. ایران برای آنها گذرگاهی تاریخی است. گذرگاهی که در برهه ای از تاریخ، محلی برای رفتن آنهاست. اما این گذرگاه خصلت خودبازتابنده یافته است. ما رفتار جمعی خود را در آن می بینیم. کسانی که از انسانهای نگون بخت پول های کلانی دریافت می کنند تا آنها را با هزار درماندگی و بدبختی به خارج از ایران برسانند. راننده که به دختر دست درازی می کند و حرکت غیر انسانی خود را آشکار می کند. مسئول کارگاهی که دستمزد چند ماه دختر را نمی دهد و او را به ناکجاآباد حواله می کند. همشهری های پسر نیز رفتارمشمئز کننده خود را چنان عریان می کنند که او را تا سر حد مرگ می کوبند.
اما در این منظومه وحشت و درد جای عشق این دو به شکلی سنگین بر دل می نشیند همچون نگاه زیبای پیرمردی در بالکن(شمس لنگرودی) که شاعرانه دلبری و عشق بازی این دو را در پس کوچه ای می بیند و اندکی از قهوه خود را با شنیدن ترانه «مرا ببوس» می نوشد. عشق این دو با رهایی شان از فلاکت عجین شده است. دو عاشق دل باخته در پی جایی هستند که از برهوت مصیبت رها شوند و سر در بالین یکدیگر نظاره گر آینده خود باشند.
«رفتن» فیلمی تمام قد بر همان چیزی است که دنیای ما عاری از آن است. جهانی که معنایش عریان کردن تمامی بسترهای اخلاقی و انسانی است. تجربه دختر و پسر افغانستانی در این جهان، دردناک و سوزناک است. اما درام زندگی آنها سرنوشتی محتوم بر یک روز از زندگی پر از فراز و نشیب است. فضای سرد و یخ زده فیلم بیش از هر چیزی تلنگری بر جهان به یغما رفته است. ما با چهره بزک شده مهاجرتی رو به رو هستیم که سر پر شور خود را بر آستان تهی شده فروگذاشته است. هیجان و جنونی که دختر برای همراهی با پسر دارد نشان از همان سر پر شوری است که می خواهد از دنیای تحقیر و تباهی گریز کند. هویت این دو هویت ماست. ما نیز در پی فرار هستیم. ما هم می خواهیم تن فرسوده خود را به هجرت بسپاریم و رها شویم. رهایی با رفتن معنا می یابد.
«رفتن» توانسته با به تصویر کشیدن یک روز از زندگی دو زوج افغانستانی رهایی را معنا کند و پرده پوشالی «ما هم مردمی هستیم» را به زیر بیاندازد. تلنگری که فیلم به ما می زند در همین نکته نهفته است که ما در گذرگاه تاریخی آنها چه نقشی داشتیم و چگونه آنها را همراهی کردیم. «رفتن» مانیفستی اجتماعی و سیاسی از اوضاع روزگار ماست. روزگار جنگ سالارانی که آتش جنگ درآمد تجارت آنهاست و هستند کسانی که در این فضای باطل چهره حق به جانب می گیرند و از گرد و غبار تباهی برای خود نانی که در خون فرو کرده اند می جویند. فیلم نوید محمودی با به تصویر کشیدن درامی عاشقانه توانسته قربانیان ابدی روزگار جنگ و مغاک را معرفی کند.
شدت رئالیستی فیلم چنان در ذهن فرو می رود که نمی توانیم آن را صرفا درامی عاشقانه بداینم شاید بر این اساس است که چهره زمخت سیاسی فیلم چنان پنهان است که توانسته در پس معاشقه این دو به خصوص در لحظات پایانی که صدای پسر از دخترک جدا می شود را با ترحم ببینیم و آهی از جنس حسرت بکشیم. شنیدن صدای رادیو که آمار کشته شده های مهاجرانی که در دریا غرق شدند همان پتکی را در سر پسرک فرود می آورد که صدای ضجه و ناله زنی که شوهرش را در آن قایق از دست داده تا تألم ما را دو چندان کند. ما با تمامی این تألم ها دچار همان افسردگی می شویم که دختر، ناتوان و رنجور به خانه باز می گردد و روز سیاه خود را در دل شب مخفی میکند.